کد مطلب:46104
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:22
چگونه ميتوان با برهان موضوعات علوم را ثابت كرد، در حالي كه نتيجة برهان امر كلي است نه جزئي و خاص؟
فلسفه، محمولا ت كلي را ثابت مي كند كه جنبة دايمي و ضروري دارند، مثلاً ميگويد وجود در نزول خود، به عقل و نفس و جسم و عرض تقسيم ميشود و همة اينها جنبة كلي دارند، و امّا اينكه جسم در فلان نقطه موجود است، و يا فلان چيز، عرض است شأن فلسفه نيست. در اين جا بايد از ابزار ديگر استفاده كرد، يا از طريق علم حضوري مثل علم ما به ذات و اعراض خويش، و يا از طريق مشاهده حسي مانند وجود اعراض در خارج.
اشتباه در اين جاست كه تصور شده رسالت فلسفه، اثبات جزئيات است در حالي كه او چنين رسالتي ندارد. و به ديگر سخن او در تقسيم مي گويد: وجود داراي اقسام چهارگانه است:
1.في نفسه لنفسه بنفسه؛ 2.في نفسه لنفسه بغيره؛ 3. في نفسه لغيره بغيره؛ 4. في غيره لغيره بغيره. و اما اين كه مصاديق آنها در كجاست، اثبات آن از رسالت فلسفه بيرون است، و اما اثبات واجب الوجود بالذات به صورت يك وجود مشخص و متعين به اين نحو است كه فلسفه در تقسيم وجود به وجوبِ وجود مي رسد، سپس از آنجا كه آن را نامتناهي ميداند فرض تعدد و تكثر را در مورد او نادرست مي داند. قهراً تشخّص او ثابت مي شود و به اصطلاح اثبات يك وجود جزئي (با كمال مسامحهاي كه در اين تعبير مي باشد چون وحدت او عددي نيست) از خصوصيات خود موضوع است، نه اين كه فلسفه در اين جا به سراغ موضوع جزئي مانند «زيد» مي رود.
: آية الله جعفر سبحاني
سيماي فرزانگان ج 2
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.